تحلیل محتوای کمی یک روشی تجربی در علوم اجتماعی است که عمدتاً برای تجزیه و تحلیل کمی، سیستماتیک و بین فردی ارتباطات انسانی استفاده می شود. این محتوا شامل مقالات روزنامه ها، فیلمها، تبلیغات، متون مصاحبه یا پروتکل های مشاهده ای می باشد. بنابراین، تحلیل محتوای کمی را می توان برای مطالب شفاهی و همچنین برای مطالب بصری مانند اخبار عصرگاهی یا سرگرمی های تلویزیونی اعمال کرد. تحلیل محتوای کمی در رشته های دیگر مانند روانشناسی یا جامعه شناسی، به طور گسترده استفاده نمی شود.
فرق تحلیل محتوای کمی و تحلیل محتوای کیفی چیست؟
تحلیل محتوای کمی بر اساس تعریف اوله آر. هولستی (1969) به عنوان “هر تکنیکی برای استنتاج از طریق شناسایی عینی و منظم ویژگی های مشخص پیام ها” تعریف شده است. برنهارد برلسون (1952) از تحلیل محتوای کمی به عنوان” تکنیکی از تحقیق صحبت می کند که برای توصیف عینی، سیستماتیک و کمی محتوای آشکار ارتباطات” بکار می رود. بحث های زیادی در مورد این تعریف کلاسیک از تحلیل محتوای کمی وجود داشته است: کلمه ” آشکار” به چه معناست، و آیا می توان ساختار های نهفته ارتباط انسانی را فراتر از سطح آشکار متن، یعنی “نقاط سیاه روی سفید” تحلیل کرد؟ ” در معنای عملی تر، کلمه “آشکار” را باید به معنای “تجلی آن” تفسیر کرد.
برای مثال، اگر بخواهیم در تفسیرهای سیاسی به دنبال کنایه باشیم، ساختار ” کنایه” به معنای قابل شناسایی مستقیم از ” علامت های سیاه روی سفید” آشکار نیست. این که آیا کنایه در تفسیر وجود دارد یا نه، باید تفسیر شود. بنابراین، قبل از اینکه یک تفسیر رمزگذاری شود، باید دقیقاً مشخص شود که چه کلمات، عبارات، کلمات کلیدی یا استدلال هایی باید به عنوان شاخص برای مقوله “کنایه” عمل کنند. به عبارت دیگر، این جنبه ” نهفته” ارتباط با تعریف آن آشکار می شود.
با مقالات روزنامه ها، منطق تحلیل محتوای کمی را می توان به عنوان شکلی منظم از “روزنامه خوانی” توصیف کرد. در اینجا، خواننده، یعنی شخصی که وظیفه کدگذاری را بر عهده دارد، کدهای عددی (برگرفته از یک سیستم دسته بندی) را با پیروی از یک طرح ثابت (که در کتابچه کدگذاری نوشته شده است) به عناصر خاصی از مقالات (به عنوان مثال، مسائل یا سیاستمداران ذکر شده در مقالات) اختصاص می دهد. البته، تنها یک مورد را تحلیل نمی کنیم، بلکه بسیاری از مقالات، گزارش ها یا تفسیرهای روزنامه های مختلف را تحلیل می کنیم. از این نظر، تحلیل محتوای کمی با تحلیل محتوای کیفی تفاوت دارد. در حالی که تحلیل محتوای کیفی به تعداد تقریباً 50 تا 100 عنصر نمونه محدود می شود (به عنوان مثال، گزارش های روزنامه، متن مصاحبه، یا پروتکل های مشاهده)، تحلیل محتوای کمی می تواند با تعداد زیادی از عناصر نمونه سروکار داشته باشد.
تحلیل محتوای کیفی با خلاصه کردن و طبقه بندی عناصر یا بخش هایی از متن و با اختصاص برچسب ها یا دسته بندی ها به آن ها به صورت استقرایی عمل می کند. درحالیکه، تحلیل محتوای کمی به صورت قیاسی کار می کند و با اختصاص کدهای عددی به بخش هایی از مطالب مورد کدگذاری – که در تحلیل محتوای کمی، کدگذاری نامیده می شود، به صورت کمی اندازه گیری می کند.
کاربرد تحلیل محتوای کمی چیست؟
منشا تحلیل محتوای کمی از تحقیقات تبلیغاتی، به عنوان مثال، مطالب تبلیغاتی در جنگ جهانی دوم بوده است. امروزه، تحلیل محتوای کمی در بسیاری از اشکال مختلف ارتباطات انسانی مانند پوشش چاپی و تلویزیونی، روابط عمومی، سرگرمی، تبلیغات، عکس، یا فیلم اعمال می شود. به عنوان مثال، موضوعات تحلیل می تواند شامل تصاویر ملی در پوشش رسانه ای در مورد امور خارجی، الگوهای ارائه شده در تبلیغات تلویزیونی، نوع و کیفیت استدلال در بیانیه های مطبوعاتی یک شرکت، یا ویژگی های بازیگران فیلم مدرن آسیایی باشد. از لحاظ نظری، تحلیل محتوای کمی در بسیاری از زمینه های تحقیقاتی مختلف در علوم ارتباطات استفاده می شود.
به عنوان مثال، در تحلیل نوع موضوعات تحت پوشش رسانه ها در بستر برنامه سازی استفاده میشود. به طور مشابه، تحلیل محتوای کمی یک روش کلیدی در رویکرد کشت است که به آن تحلیل سیستم پیام می گویند. در هر دو رویکرد، تحلیل محتوا با یک نظرسنجی در طرح میدانی ترکیب شده است. کاربردهای بیشتر تحلیل محتوای کمی در موارد زیر است: مطالعات انتخاباتی، جایی که از آن برای بررسی کمپین های انتخاباتی خود یا پوشش رسانه ای در مورد نامزدها، احزاب و کمپین ها و در پوشش رسانه ای یا گفتمان های عمومی در مورد مشکلات و موضوعات اجتماعی مانند نژادپرستی، جنبش های اجتماعی یا خشونت جمعی استفاده میشود.
تحلیل محتوای کمی چه اهدافی را دنبال می کند؟
به طور کلی، سه هدف اصلی و در نتیجه سه نوع اساسی تحلیل محتوای کمی وجود دارد که از «فرمول محبوب لاسول» پیروی می کند، که می پرسد “چه کسی چه می گوید؟”، “به چه کسی”، “چرا”، “تا چه حد” و “با چه تأثیری”. هدف اول، استنباط در مورد پیشینیان ارتباطات است، به عنوان مثال، بررسی پوشش یک روزنامه لیبرال و محافظه کار (که). اگر سوگیری سیاسی در تفاسیر یا در گزارش های خبری (چه چیزی) وجود داشته باشد، این سوگیری توضیح داده می شود (چرا)، به عنوان مثال، تفاوت بین روزنامه ها در خطوط سرمقاله یا جهت گیری سیاسی آن ها. هدف دوم صرفاً توصیف ارتباطات (چه چیزی، تا چه حد) است. در اینجا می توان از تکنیک های مختلفی استفاده کرد. هدف سوم، استنتاج در مورد تاثیرات ارتباط (به چه کسی، با چه تأثیری) است.
به علاوه، قبل از اینکه بیانیه ای درباره پوشش رسانه های جمعی که بر افکار و برداشت های مردم از جهان تأثیر می گذارد، بیان شود، باید یک نظرسنجی انجام شود. دلیل این امر را می توان با ساخت گرایی توضیح داد. از دیدگاه ساخت گرایی، تحلیل محتوای کمی یک روش واکنشی است، مانند نظرسنجی ، زیرا پیامی که باید کدگذاری شود به معنای عینی ثابت نیست. چندین نفر که یک پیام را میخوانند ممکن است به دلیل طرحواره ها، باورها و نگرش های فردی خود، آن را به طور متفاوتی تفسیر کنند. بنابراین، هنگام استنباط در مورد اثرات پیام، نه تنها باید یک تحلیل محتوای کمی انجام داد، بلکه باید یک مطالعه بررسی تاثیر نیز انجام داد.
انواع تحلیل محتوای کمی چیست؟
تحلیل محتوای کمی دارای انواع مختلفی است، به عنوان مثال، برای توصیف ارتباطات انسانی، یک نوع از تحلیل محتوای کمی بر فراوانی ها تمرکز می کند، جایی که فرد صرفاً به حساب می آید، به عنوان مثال، ظاهر مسائل، افراد یا استدلال ها در پوشش روزنامه. بسیاری از مطالعاتی که از رویکرد تصویر سازی استفاده می کنند، تحلیل محتوای فراوانی ساده ای هستند و بیشتر آن ها فقط بر آرشیو رسانه ها متکی هستند. بنابراین، آن ها محتوا یا متن را بررسی نمی کنند، به عنوان مثال. از یک مقاله روزنامه، اما فقط روی تیتر آن تمرکز می کنند. این یک نسخه ساده شده از تحلیل محتوای کمی است.
نوع دیگری از تحلیل محتوای کمی بر گرایش ها تمرکز دارد. مثال فوق سوگیری سیاسی در تفاسیر یک روزنامه لیبرال و محافظه کار نمونه خوبی است. در مثالی دیگر، این تحلیل نه تنها تعداد مقالات مربوط به انرژی هسته ای را اندازه گیری می کند، بلکه دیدگاه آن ها را در مورد این موضوع، به عنوان مثال، با ذکر مزایا و معایب ذکر شده، اندازه گیری می کند. اگر مزایای گزارش شده بیشتر از معایب باشد، مقاله به نفع انرژی هسته ای است، در حالی که اگر معایب گزارش شده بیشتر از مزایا باشد، نشان دهنده ” مخالفت ” یا ” گرایش منفی ” تلقی می شود.
تکنیک سوم نه تنها بر گرایش ها، بلکه بر شدت ها نیز تمرکز دارد. در اینجا، نمی توان فقط در مقیاس ترتیبی کد گذاری کرد (مثلاً با استفاده از “مثبت”، “مردد” و “منفی”)، بلکه از اندازه گیری فاصله (مثلاً “به شدت مثبت”، “مثبت”، “مردد ” ، “منفی” و “به شدت منفی”) استفاده می شود.
در نهایت، چندین تکنیک نیز وجود دارد که با این اعتراض عمومی روبرو می شود که تحلیل محتوای کمی ارتباطات را «از هم جدا می کند». منتقدان تحلیل محتوای کمی (مانند زیگفرید کراکائر) ادعا می کنند که تحلیل محتوای کمی نمی تواند روابط بین عناصر ارتباط، یعنی ساختارهای معنایی و نحوی ارتباط را بررسی کند. به عنوان مثال، آن ها استدلال می کنند که وقتی استدلال ها و افراد در گزارش های روزنامه ها به طور جداگانه شمارش می شوند، این واقعیت که استدلال ها توسط افراد مطرح می شود نادیده گرفته می شود. ایراد اخیر ممکن است با ارجاع به اکثر مطالعات تنظیم برنامه اعمال شود، اما به طور کلی اعتراضی قابل قبول علیه تحلیل محتوای کمی نیست.
یک مثال خوب از تکنیکی که با ساختارهای معنایی و نحوی ارتباطات مطابقت دارد ساختار معنایی و تحلیل محتوا است که توسط ورنر فروه (Werner Früh) مطرح شد. این تکنیک بدون پرداختن به جزئیات، عناصر مختلف ارتباط و همچنین روابط بین آن ها را در نظر می گیرد. به عنوان مثال، افراد و نقش های ذکر شده در مقالات روزنامه ها را تجزیه و تحلیل می کند، اما جنبه های زمانی مانند پیشین و به اصطلاح ” تغییرات ” مانند ویژگی های افراد یا مشخصات محلی را نیز بررسی می کند. علاوه بر این، به دنبال روابط به اصطلاح “k”، مانند روابط علّی، عمدی، یا مشروط و همچنین ” روابط R” ذکر شده، به عنوان مثال در گزارش های خبری است.
بیشتر تحلیل های محتوای کمی، متن یا مطالب کلامی، یعنی ارتباطات انسانی رونویسی یا ضبط شده را بررسی می کنند. مطالعاتی که به تجزیه و تحلیل مطالب بصری مانند فیلم ها، تبلیغات تلویزیونی، یا مناظره های تلویزیونی بین نامزدهای ریاست جمهوری می پردازد، نسبتاً نادر است. سه دلیل عمده برای این وجود دارد. اولاً، برای مثال، دسترسی به کپی مقالات روزنامه نسبت به کپی های اخبار عصر آسان تر است. در مطالعات گذشته نگر (که اکثر تحلیل های محتوای کمی هستند)، به ویژه، مواد بصری اغلب دیگر در دسترس نیستند. دوم، مطالب بصری پیچیده تر از مطالب کلامی یا متنی است. به عنوان مثال، اخبار تلویزیون نه تنها از طریق کانال صوتی بلکه از طریق کانال تصویری نیز اطلاعات را ارائه می دهد. از آنجایی که اطلاعات شفاهی و بصری می توانند پیام های مختلفی را ارائه دهند، باید هر دو جریان اطلاعات را کدگذاری کرد. این پرهزینه تر از کدگذاری اخبار چاپی است. در نهایت، کدگذاری مطالب بصری مانند اخبار شب در تلویزیون به دستورالعمل های کدگذاری دقیق تر و تعاریف دسته بندی پیچیده تر نسبت به کتاب کد برای تجزیه و تحلیل پوشش روزنامه نیاز دارد.
یک پیشرفت کم و بیش اخیر در تجزیه و تحلیل محتوای کمی، خودکار است، یعنی تجزیه و تحلیل محتوا به کمک رایانه، که در آن یک برنامه رایانه ای کلمات کلیدی را می شمارد و برای مثال در همان پاراگراف کلمات مرتبط را جستجو می کند. قبل از شروع فرایند کدگذاری، تمام کلمات کلیدی یا عبارات مرتبط در یک فرهنگ لغت به اصطلاح کدگذاری – باید فهرست شوند. در حالی که پیشرفت هایی در این تکنیک صورت گرفته است، مدتی طول می کشد تا کدگذار انسانی اضافی شود.
چالش های کنونی برای تجزیه و تحلیل محتوای کمی از وب جهانی سرچشمه می گیرد، جایی که محتوای یک وبلاگ خصوصی، استدلال ها در چت آنلاین، یا تصاویر در یک گالری آنلاین می توانند مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند. به عنوان مثال، در مقایسه با پوشش روزنامه، تجزیه و تحلیل محتوای ارتباطات آنلاین می تواند مشکل ساز باشد. در اینجا، جامعه ای که از آن نمونه برای تجزیه و تحلیل گرفته می شود، ثابت نیست، بلکه روز به روز یا حتی سریع تر تغییر می کند. بنابراین مهم است که تمام ارتباطات مرتبط برای یک مطالعه خاص ذخیره شود. اما حتی اگر این امکان وجود داشت، به ندرت می توان دیدی از جمعیت کامل داشت، زیرا درک شبکه جهانی وب یا اینترنت به عنوان یک کل آسان نیست. بنابراین بیشتر مطالعاتی که ارتباطات آنلاین را تحلیل می کنند با نمونه هایی کار می کنند که کم و بیش به وضوح تعریف شده اند.
معیارهای ارزیابی تحلیل محتوای کمی چیست؟
مانند هر روش دیگری در علوم اجتماعی، تحلیل محتوای کمی باید استانداردهای خاصی از تحقیقات کمی را رعایت کند. اولین معیار تجربه بین فردی ، شفافیت است. این بدان معنی است که تمام جزئیات یک تحلیل محتوای کمی باید توصیف و توضیح داده شود تا دقیقاً آنچه انجام شده است روشن شود. معیار دوم ، این است که قوانین کدگذاری و معیارهای نمونه گیری به طور ثابت برای همه محتوا اعمال شوند. سومین معیار قابلیت اطمینان این است که لیست کد ها یا کتابچه کدها قابل اعتماد باشد. کدگذاران مختلف همیشه در مورد کدگذاری توافق ندارند. به عنوان مثال، یک کدگذار ممکن است یک بحث در مقاله روزنامه را به عنوان بحث 13 از فهرست بحث های موجود در کد ایندکس شناسایی کند، در حالی که کدگذار دیگری بحث 15 را انتخاب می کند، در نتیجه کدهای عددی اختصاص داده شده به بحث در مقاله روزنامه مطابقت ندارند. با این حال، در موارد دیگر، دو کدگذار ممکن است به توافق برسند. با استفاده از همه کدگذاری هر دو کدگذار، می توان تعداد دو برابر شده جفت های منطبق (مثلاً 17 کدگذاری یکسان) را بر تعداد همه کدگذاری های کدگذار اول و تعداد همه کدگذاری های کدگذار دوم (به عنوان مثال، هر کدام 20 کدگذاری) را برای به دست آوردن نسبتی به نام فرمول Holsti که یک ضریب پایایی ساده است، تقسیم کرد.
در این مثال ما R را به شرح زیر پیدا می کنیم.
R = 17 * 2 / (20 + 20) = 0.85
مقادیر همه ضرایب قابلیت اطمینان از 0 (اصلاً مطابقت ندارد) تا 1 (تطابق کامل) متغیر است. یکی دیگر از ضریب اطمینان محبوب – که بهتر از محاسبه شاخص شناخته می شود – α آلفای کرونباخ است.
استاندارد چهارم برای تحلیل محتوای کمی ، اعتبار است. ابزار تحقیق تجربی، یعنی اندکس کدگذاری، زمانی که آنچه که قصد اندازه گیری آن را دارد، اندازه گیری می کند، می تواند ادعا کند که معتبر است. برای مثال، اگر کتاب کد حاوی دسته ای ” کلیشه” باشد، کدنویسان نباید خطای سیاسی یا کنایه را هنگام اعمال قوانین کدگذاری برای این طبقه، اندازه گیری کنند، بلکه کد “کلیشه ” را اندازه گیری کنند. طبق نظر کلاوس کریپندورف، اعتبار اشکال مختلفی دارد. نوعی از اعتبار بنام اعتبار صوری نامیده می شود. اعتبار پیش بینی و اعتبار همزمان هر دو به یک معیار خارجی برای اعتبار سنجی داده های به دست آمده اشاره دارند.
روش تحلیل محتوا کمی چگونه است؟
فرایند تحقیق با استفاده از تحلیل محتوای کمی شامل شش مرحله است. معمولاً با ملاحظات نظری، مرور ادبیات و استنتاج فرضیه های تجربی آغاز می شود. در مرحله دوم، نمونه ای که قرار است کدگذاری شود مثلا با کد ایندکس، تعریف می شود. در مرحله سوم، واحدهای کدگذاری (به عنوان مثال، مقالات یا بحث ها) توضیح داده می شوند. در گام چهارم کتاب کدگذاری یا کد ایندکس با سیستم دسته بندی توسعه یافته و از پیش تست شده است. اندازه گیری واقعی، یعنی فرایند کدگذاری، مرحله پنجم تحلیل محتوای کمی را نشان می دهد. مرحله نهایی تجزیه و تحلیل داده ها و تفسیر داده ها است.
بیشتر تحلیل های محتوای کمی نیاز به نمونه گیری چند سطحی دارند، برای مثال ، تجزیه و تحلیل پوشش مبارزات انتخاباتی شامل انتخاب تعداد محدودی از روزنامه های ملی است که دیدگاه های سیاسی متفاوتی را نشان می دهند (به عنوان مثال، از لیبرال تا محافظه کار). در سطح بعدی، بازه زمانی مورد تجزیه و تحلیل (به عنوان مثال، هر روز در مرحله حساس مبارزات انتخاباتی) تعیین می شود. در سطح بعدی، مقالاتی که باید کدگذاری شوند مشخص می شوند (به عنوان مثال، همه مقالات در صفحه اول). معمولاً نمونه را واحد تجزیه و تحلیل می نامند. واحد کدگذاری، با این حال، مهم ترین واحد در تحلیل محتوای کمی است. سطح اندازه گیری را مشخص می کند.
به عنوان مثال، اگر ویژگی های یک مقاله (به عنوان مثال، موضوع اصلی مقاله) بررسی شود، مقاله مشخص واحد کدگذاری است، اما اگر ویژگی های یک بحث (مثلاً موضوعات ذکر شده در یک بحث) بررسی شود، بحث مشخص واحد کدگذاری است. در حالت اول، 100 مقاله (با 5 بحث در هر مقاله) به 100 کد منجر می شود، در حالت دوم به همین تعداد مقاله، 500 کد ایجاد می شود. سطح کدگذاری به حجم نمونه و همچنین به سوال تحقیق بستگی دارد. اگر مطالعه بر ساختارهای استدلال متمرکز شود، مقاله به عنوان واحد کدگذاری انتخاب نخواهد شد. اگر پوشش سیاسی در 10 روزنامه در 50 سال گذشته کانون مطالعه باشد، استدلال یا بیانیه به عنوان واحد کدگذاری انتخاب نخواهد شد، در غیر این صورت تعداد زیادی از موارد باید کدگذاری شوند.
نمونه تحلیل محتوای کمی
نمونه ای از روش در پایان نامه ام به روش تحلیل محتوای کمی در زیر آمده است. از نویسندگان مختلف تعاریف زیادی از این روش تحقیق ارائه شده است. بسیاری از تعاریف شامل اصول مشابه هستند. تحقیق باید سیستماتیک، عینی، کمی و قابل تکرار باشد. دانیل ریف در کتاب خود تعاریف اصلی را معرفی کرده و جنبه های آنها را در قالب خود جمع آوری کرده است. او می گوید: “تحلیل محتوای کمی عبارت است از بررسی سیستماتیک و قابل تکرار نمادهای ارتباطی که بر اساس قوانین اندازه گیری معتبر به آنها مقادیر عددی اختصاص داده شده است و تجزیه و تحلیل روابط مربوط به آن مقادیر با استفاده از روش های آماری برای توصیف ارتباط، استنتاج در مورد معنای آن، یا استنباط از ارتباط….”
سوال تحقیق شماره 1: در مقالات مربوط به حمله به عراق بیشتر در مورد این موضوع نوشته شده است؟
سوال تحقیق شماره 2: خبرنگاران از چه نوع منابعی استفاده کردند؟
فرضیه های شماره 1: خبرنگاران متهم به به حاشیه راندن صداهای علیه جنگ شدند. بنابراین، فرضیه من این است که منابع بسیار بیشتری از نظرات دولت بوش حمایت می کنند تا انتقاد از آن. به طور مشابه، بیشتر مقالات به سمت دولت بوش تعصب دارند.
جهان مورد نظر و انتخاب نمونه مناسب از جمعیت.
برای تحلیل کمی خود دو روزنامه مهم را انتخاب کرده ام: نیویورک تایمز و واشنگتن پست. این دو عنوان به اصطلاح روزنامه های معتبر یا نخبگان محسوب می شوند. این نوع رسانه های جمعی اغلب با استانداردهای بالاتر روزنامه نگاری نگهداری می شوند زیرا می توانند از منابع بیشتری استفاده کنند. نوام چامسکی همچنین از اصطلاح رسانه تنظیم کننده دستور کار استفاده می کند. “رسانه های نخبه چارچوبی را تعیین می کنند که دیگران در آن عمل می کنند.” سایر رسانه های غیرنخبگان موضوعات، یا اغلب داستان ها و مقالات کامل را در اختیار می گیرند. اکثر خوانندگان آنها «افرادی هستند که ثروتمند هستند یا بخشی از آنچه گاهی طبقه سیاسی نامیده می شود… مدیران سیاسی، مدیران تجاری (مانند مدیران شرکت ها یا چیزهای دیگر)، مدیران دکترا… محتوای بیشتری را نشان می دهند…
مطالعه روی اخبار تلویزیونی از دسته بندی های بیشتری استفاده کرد. با این حال، برخی از آنها بسیار شبیه بودند و تعداد مقالات در هر یک بسیار کم بود. بنابراین تصمیم گرفتم تعداد دسته ها را کاهش دهم و دسته بندی های عمومی تری ایجاد کنم. این بدان معناست که، برای مثال، من تمام داستان های مربوط به برنامه ریزی یا استراتژی نظامی را با هم ترکیب کردم. همه داستان ها در مورد وضعیت کنونی عراق (زندگی مردم عادی، مخالفان، حملات هوایی و تحریم ها). همه مقالات در مورد کشور خارجی یا دیدگاه خارجیان دسته دیگری را تشکیل می دادند. تمامی دسته بندی ها در زیر فهرست شده اند:
1 = بحث تهاجم 10 = طرح های بازسازی / عراق پس از جنگ
2 = برنامه ریزی نظامی / استراتژی 11 = تروریسم / القاعده
3 = سخنرانی رسمی (آمریکایی یا عراقی) یا شهروند برجسته 12 = جنگ اول خلیج فارس / تاریخ
4 = سیاست داخلی 13 = اعتراض / تجمع
5 = دیدگاه بین المللی / تأثیر بر متحدان 14 = افکار عمومی
6 = قطعنامه سازمان ملل / جلسه 15 = هزینه های جنگ